آرسام عزیزم؛؛؛ سه ماه و نیمه شدی
سلام مامانی
سلام پسر قشنگم
سه ماه و نیمه شدی خوشگل من
الهی مامان فدات بشه، عزیز دلم آخر هفته ی پیش میخواستم بذارمت تو کریر که سر خوردی از تو دستم و افتادی رو پله گلم؛ پیشونی خوشگلت اووووف شد؛ کلی گریه کردی آتریسایی هم کلی ترسیده بود و همش گریه میکرد و میگفت: داداشی هیچی نشده... خوب میشی عمرم
خدا ی مهربون شما فرشته ها رو خیلی دوست داره؛ همیشه مراقبتون هست، خدا رو هزار مرتبه شکر بخیر گذشت
فوری شما رو بردیم بیمارستان و تا 6 ساعت تحت نظر بودی که یه وقت بالا آوردی یا خدای کرده حالت بد شد؛ دکتر بالا سرت باشه
دایی امیرحسینم تماس گرفتم و گفتش که ایشالله که چیزی نیست و فقط تحت نظر باشی؛ خوبه
عزیز دلم تا دو شب اصلا خوابم نبرد؛حواسم بهت بود، همش خودم و سرزنش میکردم که چرا از دست من افتادی نفسم
خدا رو هزار مرتبه شکر ؛ آرزوی سلامتی دارم واسه هر دو تاتون عشق های کوچولوی من
عزیز دلم دو سه روزی هست که وقتی میخوام بخوابونمت من لالایی میخونم؛ شما هم شروع میکنی و آواز میخونی
حسابی هم شیطون شدی؛ با آبجی خوشگلت کلی بازی میکنی و واسش ریسه میری عشقم
خب بریم سراغ عکس های خوشگلت نانازم
آتریسایی رفته کلاس نقاشی؛ شما هم خوابیدی
آبجی خوشگلت اومد؛ اینجوری
عشق قشنگم، عزیزدلم شب قبل افتادی و تا ساعت 1 بیمارستان بودیم
آبجی خیلی دوستت داره عزیزم
مامان فدای انگشت های کوچولوی خوشگلت بشه
تعجب شیرین دو تا شیرین عسلم
دوستتون دارم
فداتون بشم