آرسام جونم، 8 ماه و 8 روزه شده
سلام
پسر قشنگم
سلام عزیز دلم
امروز
الهی مامان فدات شه، از روز جمعه یاد گرفتی، میگی: مامان
اولین بار بابایی متوجه شد...
ولی دفعه بعد من مشغول کاری بودم و حواسم به شما نبود؛ یهویی بلند گفتی: ما... ما...ن
واااااای که چقدر واست ذوق کردم، پسر شیرین زبووووووووووونم
عشق من یاد گرفتی خودت و لووووس میکنی، چشات و به هم فشار میدی و قیافه ت و یه مدل باحالی میکنی، دوست دارم اون موقع هام هامت کنم
سرسری میکنی، خیلی باحال
اون روزی بابایی داشت با شما بازی میکرد؛ یه عروسک داد دستت و بعد گفت: بده بابا و دستشو آورد جلو شما هم فوری گذاشتی تو دستای بابایی
و اون موقع بود که ما فهمیدیم پسر کوچولوی باهوش خونه ی ما کلی بازی بلد شده
از کتاب کودک باهوش چند تا بازی با شما انجام دادم
اولی؛ مامان سرشو آروم بزنه به سر شما و بگه بووووم... بوووووم
دیروز بعدازظهر واسه اولین بار این بازی رو با شما انجام دادم؛ البته با آتریسا جونمم بازی کردم
خیلی خوشت اومد، دو بار که انجام دادم، دفعه سوم آرسام باهوش مامان، سرشو آورد و آروم زد به سر منکلی واسه پسر زرنگم ذوق کردم
خب داداشی آتریسا جونی دیگه؛ عشق های باهوش من
دومین بازی هم، کو کو مامانی
میرم پشت در و میگم: کو کو مامانی
بعد میام تو و شما کلی میخندی
یه بازی نسبتا خطرناک هم خودت یاد گرفتی شیرینم؛ خودت و به عقب میندازی، همش باید مراقب باشیم که پشت سرت بالش باشه؛ حتما
روز جمعه ست، با آتریسا جون رفتین طبقه پایین
ماشین بازی کنین
فدا نگاهت بشه مامانی
شیطونک، عاشق توپک های کلاه آتریسا جونی
کوچولوی من؛ همیشه بخند
عاشقتم
قربووونت بشم؛ اونجوری به چی نگاه میکنی
قربوووون دندون های خوشگلت بشه مامانی
همین الان بیدار شدی، عشقم، آبجی خوشگله هم بیدار شد
موهاتون یه کم عرق داشت
با سشوار موهای شما رو خشک کردم، آتریسا جون هم داره موهاشو خشک میکنه
شما هم که عاشق سشوار، به آتریسایی اینجوری نگاه میکنی
دوستون دارم
بوسبوس
مامان باید عصرونه ی آتریسا جون و شما رو آماده کنه
بابای