3 ماهــــــــــگی آرسام جون
سلام پسر 3 ماهــــــــــه ی مامان
سلام گل خوش خنده ی من
عزیزم،
مامان فدات بشه؛ این روزها کلی شیطون شدی؛ چند روزی بود که سعی میکردی انگشت شست پای کوچولوت رو بگیری؛ امروز موفق شدی
ظهر از بیرون اومدیم شما رو گذاشتم روی تشک بازیت، از دور دیدم داری تلاش میکنی پاهات و بگیری کلی هم غر میزدی که چرا نمیاد تو دستای خوشگلت نانازم
یهو اومد تو دستت و ولش نمیکردی منم بدو بدو دوربین و آوردم و فیلم شما رو گرفتم تا به بابایی هم نشون بدم
آتریسایی هم که کلی خندید
شیطونک شیرین من، دندونی رو میبری سمت دهنت؛ یه طرفش یه توپ کوچولو داره ؛ ولی واسه دهان شما بزرگه؛ چقدر غر میزنی که آخه چرا نمیره تو دهنم
خب بریم سراغ عکس های شما
آرسام جون تو ماشین
دو هفته ای میشه که شما رو میذارم تو کریر؛ کمربندت رو میبندم
ماشین رو برمیدارم؛ شما هم معمولا با راه افتادن ماشین چرتت میگیره نانازم
اینجا هم تو کاسکه ای خوشخنده ی مامـــــــی
فدا زبونت بشم من
جیگر مامانی؛ دیروز بعد از ظهره؛ تازه از خواب پاشدی
شیرین
انگشت خوشگلت رو مامانی بخوره؛ آره
شیطون بلا؛ ببین چقدر چرخیدی اومدی کجا