آرسام جوووونم؛آرسام جوووونم؛، تا این لحظه: 8 سال و 2 روز سن داره

پسر اردیبهشتی ما

آرسام 14 ماهه

1396/4/26 17:18
نویسنده : مامی
364 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

سلام بووووووووسم

امروز

.: آرسام جوووونم؛ تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه سن دارد :.

 ناناسی روزبه روز داری شیطون تر میشیچشمک

همه ی چیزهایی که مامانی گفته جیزه، دست میزنی و میگی: جییییزه؛ زیر چشمی هم منو نگاه میکنی و میخندیزیبا

میگم زنبوره میگه: فوری میگی: وییییز... وییییز

هر چی رو برمیداری یا اگه کسی چیزی بده دستت با زبون شیرینت که مامان میخواد بخوردش میگی: میسیزیبا

خوشمزه ی مامان؛ چند روزی هست که دو تا وروجک های من سرما خوردین، آتریسایی یه کم بهتر شده ولی شما تازه بدتر شدی؛ امروز تب هم داریغمگین منم یه کو چولو سرما خوردم البته از شما گرفتمزیبا یه لیوان دستم میگیرم؛ همین که آبلیمو رو میبینی دستم؛ میگی: غغغغغغغ... جیگرم، نفسم، زرنگمبغل مثلا داری غرغره میکنی مثل منخندونک

بازی مورد علاقه ت دالی بازیهچشمکبا یه پارچه میندازی رو صورتت و برمیداری کیف میکنیبوس

یاد گرفتی ناز کردن و؛ بعضی وقتها آتیییش میشی و میری که موهای آتریسایی رو بکشی یهو مامان میبینه و میگه؛ نه... نه ... ناز کنزیبا آروم ناز میکنی و میخندیخندونکعروسک دستت میگیری؛ میگم چشمای عروسکت کو؟ انگشت اشاره ی خوشگلت رو میبری سمت چشمش و میگی: چشم... چشم

یا انگشتت و میکنی تو چشمای آتریسایی و میگی: چشمزیبا

خوردنی شدی نفسمبوسقربونت بشم یه کوچولو دیرتر از آتریسایی راه افتادی ولی هزار ماشالله می دویی؛ همش باید مواظبت باشم؛ فوری خودت تونستی از زمین بلند شی و بایستیبغل

اوایل که می افتادی میگفتم: یا علی پاشو نانازی؛ پاشو پسرم

عادت شد برات همین که بیفتی، من و بابا میگیم: یا علی اگه آروم زمین خورده باشی بدون گریه پا میشی به راهت ادامه میدیبغل

آتیش شدی نمیذاری مامان عکس بگیره ازت؛ همش تار میشهچشمکبس که تکون میخوریزیبا

همین چند ساعت پیش شما

دالی بازی از داخل چادر؛ جدید ترین بازی شما با آتریسا جووونبوس

 

پارچه رو میدی به آتریسایی؛ میخواین دالی بازی کنین عشق ها منمحبت

آتریسا جون از کلاس نقاشی برگشتهزیبابا هم شیطونی میکنینبوس

نفس های مـــــــنبوس

می خوای آبجی رو گاز بگیری، آتییییشچشمک

اگه آتریسایی حواسش نباشه بعضی وقتها بدجوری، گازش میگیری ناناسیچشمک

بابایی اومد عشقم،

خنده ی خوشگلت واسه باباییبغل

از چادر اومدی بیرون و هی میگی: بابا... بابایی و میری سمت باباییبغل

نفس های من؛ دوستتون دارممحبت

یه عالمــــــــــــــــهبوس

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)