آرسام 14 ماهه
سلام پسرم
سلام بووووووووسم
امروز
ناناسی روزبه روز داری شیطون تر میشی
همه ی چیزهایی که مامانی گفته جیزه، دست میزنی و میگی: جییییزه؛ زیر چشمی هم منو نگاه میکنی و میخندی
میگم زنبوره میگه: فوری میگی: وییییز... وییییز
هر چی رو برمیداری یا اگه کسی چیزی بده دستت با زبون شیرینت که مامان میخواد بخوردش میگی: میسی
خوشمزه ی مامان؛ چند روزی هست که دو تا وروجک های من سرما خوردین، آتریسایی یه کم بهتر شده ولی شما تازه بدتر شدی؛ امروز تب هم داری منم یه کو چولو سرما خوردم البته از شما گرفتم یه لیوان دستم میگیرم؛ همین که آبلیمو رو میبینی دستم؛ میگی: غغغغغغغ... جیگرم، نفسم، زرنگم مثلا داری غرغره میکنی مثل من
بازی مورد علاقه ت دالی بازیهبا یه پارچه میندازی رو صورتت و برمیداری کیف میکنی
یاد گرفتی ناز کردن و؛ بعضی وقتها آتیییش میشی و میری که موهای آتریسایی رو بکشی یهو مامان میبینه و میگه؛ نه... نه ... ناز کن آروم ناز میکنی و میخندیعروسک دستت میگیری؛ میگم چشمای عروسکت کو؟ انگشت اشاره ی خوشگلت رو میبری سمت چشمش و میگی: چشم... چشم
یا انگشتت و میکنی تو چشمای آتریسایی و میگی: چشم
خوردنی شدی نفسمقربونت بشم یه کوچولو دیرتر از آتریسایی راه افتادی ولی هزار ماشالله می دویی؛ همش باید مواظبت باشم؛ فوری خودت تونستی از زمین بلند شی و بایستی
اوایل که می افتادی میگفتم: یا علی پاشو نانازی؛ پاشو پسرم
عادت شد برات همین که بیفتی، من و بابا میگیم: یا علی اگه آروم زمین خورده باشی بدون گریه پا میشی به راهت ادامه میدی
آتیش شدی نمیذاری مامان عکس بگیره ازت؛ همش تار میشهبس که تکون میخوری
همین چند ساعت پیش شما
دالی بازی از داخل چادر؛ جدید ترین بازی شما با آتریسا جووون
پارچه رو میدی به آتریسایی؛ میخواین دالی بازی کنین عشق ها من
آتریسا جون از کلاس نقاشی برگشتهبا هم شیطونی میکنین
نفس های مـــــــن
می خوای آبجی رو گاز بگیری، آتییییش
اگه آتریسایی حواسش نباشه بعضی وقتها بدجوری، گازش میگیری ناناسی
بابایی اومد عشقم،
خنده ی خوشگلت واسه بابایی
از چادر اومدی بیرون و هی میگی: بابا... بابایی و میری سمت بابایی
نفس های من؛ دوستتون دارم
یه عالمــــــــــــــــه