23 ماهگی آرسام جونم و اولین ماه از سال 97
سلام پسرم
سلام عشقم
یک ماه دیگه مونده تا شما بشی پسر دو ساله ی مامی
نفسم تو این ماه چند اتفاق مهم افتاده، اولی؛ وارد سال جدید شدیم و 1397 رو آغاز کردیم
هنوز چند روز نگذشته بود که با خبر شدیم، متاسفانه پسر عمه ی بابایی دنیای ما رو ترک کرده و واسه ی همیشه رفته
خبر خیلی بدی بود، چند روز بعد؛ 11 فروردین شما افتادی؛ نمی دونم چه جوری ولی افتادی و یکی از دندون های جلویی شما ریز ریز شدخیلی حالمون گرفته شد، همه جا هم تعطیل بود باید تا روز 14 صبر می کردیمنمیشد دندونت رو نگه دارن، کشیدن و شما الان یه دندون کم داری نفسم
و اینکه امروز 5 روز هست که شما رو از شیر گرفتمخدا رو شکر اونقدر که فکر میکردم سخت نبود
دو شب اول خیلی اذیت شدی، بعد خوب شد همه چی
صحبت کردنت هم که خیلی بهتر شده؛ کلی کلمه یاد گرفتی
chair ، bnana ، moon ، star ، sun ، house ، orange و کلی کلمه دیگه؛ الان یادم نمیاد
خب بریم سراغ عکس های شما
صبح نسبتا زود؛ واسه شما
ایستگاه راه آهن
عشق های من تو قطار
اخم آرسام
بهت گفتم : dont be nauthy
فکر میکردی تخت بالایی چه خبره
دیگه داریم می رسیم اهواز
لحظه ی تحویل سال
خوابی نفسم
عشق های من بغل بابابزرگم
بهبهان
واسه اولین بار اینجوری از پله ها بالا میرفتی عشقم
هر بار می رفتیم خونه بابابزرگم؛ میرفتی سراغ ساعت بابابزرگ
sun flower شما خونه بابا جون اینا
روز پدر، خونه باباجون اینا
بهبهان
بابا جونی روزت مبارک
پلاژ بهبهان
خیلی خوشگل بود
فرودگاه اهواز
فدا خنده ت بشه مامان
علاقه ی جدید شما به آب بازی در ظرفشویی
عشقم اولین روزی که از شیر گرفتمت
خودت خوابیدی، اینجوری