بیست و چهار ماهگی آرسام جووووون
این ماه که گذشت کلی جشن های خوشگل داشتیم
اول از همه دهمین سالگرد ازدواج من و بابایی
بعد تولد عشقم آتریسایی
و بعد هم که تولد شما که دیشب بود
تو این یک ماه خیلی بیشتر صحبت میکنی؛ الان می تونی چند تا جمله بگی؛
یه چیزی رو بخوای میگی: where is
یا دایم می پرسی: what is it
یا اینکه: what coler is it
وقتی میخوای بگی بیا دنبالم؛ شیرین میگی: come... mamy come on
یا می خوای بگی برو، میگی: go
کلی هم کلمه جدید یاد گرفتی
خب بریم سراغ عکس های شما
آخ که شما از همون اول دنبال این قلب های و همش میگی heart
فدات بشم
نفس های مـــــــــــن
تولد آتریسایی، مهدیاس
شیطونی شما
قربوووونش
حرم امام رضا، مشهد
شیطووون من میخوای با کیف من چیکار کنی
قیافه شو ببین
اینجا باباقدرته؛ مشهد
اصرار داشتی بری داخل با این birdها دوست شی
چالیدره، مشهد
کنار تله سیژمنتظر بابایی و عمو آرمان
بغل عمو آرمانی عزیزم
عشق من از آرایشگاه اومدی آتریسا جونم داره ازت عکس میگیره
عاشقتونم
بووووووووووووووووووووووووووس