آرسام جونم، کچل شدی........
سلام آرسام م
سلام کچلم
خوبی مامانی، عشق کوچولوی من چند وقتی هست که می خواستیم موهای خوشگلت رو کوتاه کنیم تا مرتب بشه؛ آخه بعضی جاهاش ریخته بود و کوتاه تر از جاهای دیگه بودن؛ دوشنبه شما رو بردم آتلیه تا عکس های دوره ای 4 ماهگی شما رو خاله بگیره، دیروز از بابایی پرسیدم؛ چیکار کنیم ؟؟؟ موهای آرسام جونم و کی کچل کنیمبابایی گفتش که یه روز ی از همین روزها باید این کار رو انجام بدیم.
منم کلی فکر کردم و وقتی بابایی رفت مغازه؛ شما هم بیدار شدی، دست به کار شدم؛ یه ساعتی مشغول بودم، البته با کمک آبجی خوشگله ی شما؛ اگه آتریسا جون حواس شما رو پرت نمی کرد نمی تونستم
زنگ زدم به بابا و گفتم برو تو تلگرام و عکسی که می فرستم و ببین
وااااای بابایی کلی تعجب کرد، همش میگفت خدا رحم کرده اتفاقی نیفتاده؛ آخه کچل کچلت کردم نفس خوشگلم
اول عکس های دیروزت رو میذارم وقتی از خواب بیدار شدی
تازه چشمای خوشگلت رو باز کردی عشقم
ببین این ریختی بودی نانازم
فدای خنده ی یه طرفه ت بشه مامانی
بعد هم با آبجی خوشگله ت کلی شیطونی کردین
عشقم، نفسم، بوسم
بعدش اینجوری شدی
اینجا هم می خوای بخوابی دیگه نانازم، لباست کثیف شد عوض کردم
عشقم، همین دو ساعت پیشه که از خواب پا شدی
الان هم رو پاهام خوابت برده، عزیز دلم